کد مطلب:188665 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

اصحاب آن حضرت
در مكتب امام محمد باقر (علیه السلام) - كه درود فرشتگان بر او باد - شاگردانی نمونه و ممتاز پرورش یافتند؛ بعضی از آنها به نام های:

1. ابان بن ثعلب: در محضر سه امام كسب علم كرده بود. - امام زین العابدین (علیه السلام) و امام محمد باقر (علیه السلام) و امام جعفر صادق (علیه السلام) - ابان، از شخصیت های علمی زمان خود بود و در علم های [تفسیر، حدیث، فقه، قرائت و لغت] تسلط بسیاری داشت. والایی دانش ابان، به اندازه ای بود كه، امام محمد باقر (علیه السلام) به او فرمودند: «ای ابان، در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوی بده؛ زیرا دوست دارم، مردم كسی



[ صفحه 56]



مثل تو را، در میان شیعیان ما ببینند» . ابان هروقت به مدینه می آمد؛ حلقه های درس می شكست و در مسجد، جایگاه خطابه ی پیامبر را برای تدریس او خالی می كردند. وقتی خبر درگذشت ابان به امام صادق (علیه السلام) رسید؛ فرمودند: «به خدا سوگند، مرگ ابان، قلبم را به درد آورد» . [1] .

دانشمندان و عالمان شیعه، میان پروردگان امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)، شش نفر را برتر می دانستند؛ كه یكی از آن ها «زراره» است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر «برید بن معاویه» و «ابوبصیر» و «محمد بن مسلم» و «زراره» نبودند؛ آثار پیامبر (معارف شیعه) از میان می رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امین هستند.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «برید» ، «زراره» ، «محمد بن مسلم» و «احول» در زندگی و مرگ، نزد من محبوب ترین مردمان هستند.

2. «زراره» عالمی بود كه از علم های [فقه، كلام، شیعه،



[ صفحه 57]



ادب، عرب و قرائت] بهره ای گسترده داشت و نشانه ی فضیلت و دین داری، در او آشكار بود. [2] .

3 - «كمیت اسدی» : شاعری سرآمد بود و زبان گویایش در قالب نغز، شعر در دفاع از اهل بیت (علیه السلام) سخنان پر مغز می سرود، شعرش چنان كوبنده و رسواگر بود، كه جز مردان مرد، جرأت اقدام به آن را نداشتند و «كمیت» ، از قوی ترین چهره هایی است كه در دوران حكومت اموی از مرگ نترسید و تا آن جا كه می توانست، حق را گفت و سیمای امویان را بر مردم آشكار كرد.

«كمیت» شیفته ی امام محمد باقر (علیه السلام) بود، زراره ابن عزیر، خود را فراموش می كند. روزی در برابر امام (علیه السلام)، برای مدح او، اشعار شیوایی را كه سروده بود، می خواند؛ امام رو به كعبه كرد و سه بار فرمود: «خدایا! كمیت را رحمت كن» . آن گاه به كمیت فرمود: «صد هزار درهم از خاندانم، برای تو جمع آوری كرده ام» .



[ صفحه 58]



كمیت گفت: «به خدا سوگند، هرگز مال و ثروت نمی خواهم، فقط یكی از پیراهن های خود را به من عطا فرمایید» و امام پیراهن خود را به او عطا كرد. [3] .

روزی كمیت در خدمت امام محمد باقر (علیه السلام) بود، امام به دلتنگی از زمان فرمودند: «رادمردانی كه مردم در پناه شان زندگی می كردند، رفتند و جز حسودان و بدگویان كسی باقی نمانده است» . كمیت فورا پاسخ داد: «اما بر روی زمین، یك نفر از آن بزرگ مردان باقی مانده است، كه او مراد جهانیان است و تو، آن یك نفر هستی» . [4] .

«محمد بن مسلم» ، (فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام محمد باقر (علیه السلام)و امام جعفر صادق (علیه السلام) بوده، آن طور كه گفته شد، امام صادق (علیه السلام) او را یكی از آن چهار تن به شمار آورده است). (محمد بن مسلم) از اهل كوفه بود و برای بهره گرفتن از دانش بی كران امام محمد باقر (علیه السلام)، به مدینه آمد و



[ صفحه 59]



چهار سال در مدینه ماند.

«عبدالله بن ابی یعفور» می گوید: روزی به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم، گاهی مردم از من سوالاتی می پرسند كه، پاسخ آن را نمی دانم و به شما نیز دسترسی ندارم، چكار كنم؟ امام صادق (علیه السلام)، «محمد بن مسلم» را به من معرفی كرد و فرمودند: «چرا از او نمی پرسی» . [5] .

در كوفه زنی نیمه شب به خانه ی (محمد بن مسلم) آمد و گفت: همسر پسرم از دنیا رفته است و فرزندی زنده در شكم دارد، حكم آن چیست؟ (محمد بن مسلم) گفت: بنابر آنچه امام محمد باقر (علیه السلام) فرموده است؛ باید شكم او را بشكافند و بچه را بیرون آورند سپس مرده را دفن كنند آن گاه (محمد بن مسلم) از پیرزن پرسید چه كسی گفت كه به نزد من بیایی؟ زن گفت: این مسئله را به نزد «ابوحنیفه» بردم و او گفت: در این باره چیزی نمی دانم؛ ولی به نزد (محمد بن مسلم برو و اگر فتوایی داد مرا نیز آگاه كن...). فردای آن روز (محمد بن مسلم)



[ صفحه 60]



در مسجد كوفه، ابوحنیفه را دید كه در جمع اصحاب خویش همان مسئله را مطرح كرده و می خواهد، پاسخ را به نام خود به آنان بگوید؛ «محمد بن مسلم» به طعنه سرفه ای كرد و «ابوحنیفه» فهمید و گفت: «خدایت بیامرزد، بگذار زندگی كنیم» . [6] .



[ صفحه 61]




[1] جامع الروات، ج 1، ص 9.

[2] جامع الروات، ج 1، ص 117.

[3] سفينة البحار، ج 2، ص 496.

[4] منتهي الآمال، ج 2، ص 372.

[5] تحفة الاحباب، ص 351.

[6] رجال كشي، ص 162.